سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست خط ...

خدایا خدایا شکر... خدای شکر که توو این مملکت آ توو چنین شهری خوش آب و هوایی به دنیا اومدم آ پاسفره ی چنین دکتر_مهندسایی رشد کردم آ قاتی این بروبچِ باحال آ قَدَر-قُدرتی قد کشیدم. فقط شکر...

توو سایتِ نطنز بودیم و داشتیم سایت گردی میکردیم، آقای دکتر که میدونست بعضی چیزا را تئوری آ روو فایل و کاغذ دیدم، اینجا اجرایی برام توضیح میداند. خدا خیرشون بِدد. سعی میکردم شاگردی خبی براشون باشم. وجدانن ما اصفانیا استعدادهای کشف نشده ای هستیمااااا.  اینجا ، توو این سایت همه جا بوی عطرِ همون انرژی هسته ای میاد که حتی ذره ذره ی اون هم میتونه اسرائیلی و آمریکایی رو جگرسوز کنه. اینجا بوی عطری خاصی پیچیدس.

جادون خالی ، دوستانی که با محیط کاری فنی-مهندسی یا آزمایشگاههای علوم پایه و علوم پزشکی آشنا باشن میتونن درک کنن، لذت کار توو محیطهای بسیار وسیع و حجیم رو. خوشمزس. به جونی خودم خوشمزس. تاحالا سواری شاتل و بالُن و کایت و ... شدی که فرمونِش دستی خودد باشه. از ارتفاعی 600_700 متری پایین پریدی؟ شیرجه زدی؟ لحظه ی هیجانش خیلی نزدیک بود به ایستادن کنارِ بخشی از پروژه هایی که تا امروز فقط مدتهای زیادی رووش تجزیه و تحلیل دیده بودم. جادوون خالی.

(خدا وکیلی اگه شومام اینجاوا رفدین بیاین برامون تعریف کنین.)

http://www.psyop.ir/wp-content/uploads/2011/11/fordo.jpg

سانتریفیوژهایی رو دیدم که هنوز فعال نشده بودن. داکتهایی که پر از کابل شده بود و منتظری اِرتشون بودن. کابلهایی که جریان مستقیمشون آمپربالاا بود به شدت. دوستشون داشتم. مطمعن بودم خیلی وقتِس دارو دسته ای جاسوسای اوباما و جان کِری اِز این وَرا نیومدن....... براهمینِس که جان کِری جیگِرِش دارِد جِلِزا وِلِز میکونِد آ اوسا اوباماش گُفدِس جانی تا تمومی پیچا مهره هایِ هسته ای ایرانا واز نکردی برنگرد.

ولی ......... ولی.....

امروز یه جایی... کناری یکی از پنوماتیک ولوهایی ایستاده بودم که مدتها دانشمندانمون رووش تحلیل کرده بودن. امروز یه جاوایی خوشگلی ایستاده بودم و از کار با تجهیزاتی لذت میبردم که میدونستم یه گوشه ی دیگه ی دنیا ، یه موجوداتی مثلی جان کِری آ هشتون آ ... از کارکردنی ما جیگِرِشون داره کباب میشه.

هیش طوری نیست. هیش طوری نیست. بِزار یوخدَم شوما جیگِردون بِسوزه