یوخده دلم تنگ بود. اومده بودم به آقای خودم بگم یا اباصالح ......
ولی یادم افتاد که امشب. شب شادیست و عشق است و شیرین . پس بیخیال این بازیهایی که همه دنیاییست.
همه ی اونچه تصور میکنم تلخست و سخت ، همه برای این بود که جایی رفته بودم تمرینِ سربازی. خب. رفوزه شدم.
به جهنم. به دَرَک. همه ی اون تلخیهاش رو میزارم لا جِرزِ دیوار و میرم دنبال یه پادگانِ قدرتمندتر. سربازیِ آقام رو عشقست.
آقاجون شبِ میلاد پدر بزرگوار شماست.
مولای من، به جان خودم نیروی دم دمی مزاجی نیستم، ولی خب چیکار کنم پَسی این سربازانی زبر و زرنگی لشکری شوما وَر نیمیام. راههای خوندنی کفی دستی همکار جماعت رو این سالها به تدریج یاد گرفتم. دیگه خیلی راحت میخونم . لازم نیست سندِ خاص داشته باشم. راه و روش زیادس که بفهمی چندنفر چه زمانی رفتن سری سیستمت آ چندتا فایل رو فقط باز کردن . چندتا قایل رو کپی کردن یا کدوم رو تغییرات دادن یا .........
الحمدالله راه زیادس.
خیلی وقتس راه سکوت رو در خیلی راه ها درپیش گرفتم. ولی خدا وکیلی آقاجون منم ظرفیت دارم. یه وختایی خلاص میشه. خَلاص.
آقاجون امشب شب میلاد پدرتون .آقا و مولای شیعیان امیرالمومنین ، حضرت علی بن ابی طالب(ع) است. میلاد آقا امام حسن عسگری(ع)
آقاجون، مدتهاست فقط راه سربازی رو پیش روو دارم، پس دستهام هنوز بالاست، آنچه صلاحست در جایی که صلاح میدانید برایم هموار کنید. دلم میخواد فراموش نکنم که این مسیر رو چطور تا اینجا طی کردم و چطور تا اینجا پشتیبانی و همراهیم کردین.