اون قسمت از گزارش عملکردهام رو که واجب میدونستم برای مولا و اربابِ ادب _آقا ابالفضل_ تووی همین چندروز اول به ایشون گزارش کردم، آخیش..... جیگرم کمی خُنک شد، حالا با حوصله و صبر بهتری زیارت میام. زیارت آقا اباعبدالله ، زیارت آقا قمربنی هاشم، زیارت اصحاب آقا و فرزندانشون......
این روزها ظهر توو گرما راهی بین الحرمین میشیم و میریم سمت خیمه گاه. نماز ظهر رو وجدانن نمیشه بین الحرمین آ توو این برق آفتاب خوند. تمام تلاشم رو میکنم تا بتونم یه جا توو صفهای نماز جماعتِ توو صحن و سرای مولا پیدا کنم.
گرما، کربلا، ظهر، آفتاب، عاشورا، آب، تشنگی، عمو عباس، ساقی، امسال تابستان، تشنگی، ماه مبارک رمضان، مدافعان حرم...و آمریکا.
دیشب شنیدم، در محضر آقا شاعری میگفت:
پرسید آن شاعر این آمریکا چیست؟
پرسش دشوار ست، اما برایش پاسخ بسیارست.
آمریکا یعنی یک روزِ روشن، یک کودکِ شاد میبیند دیگر مادر ندارد، یا مادر او را دیگر ندارد.
آغازِ جنگ است ، آوارِ کین است ، آمریکا اینست.
آمریکا یعنی، پیمان با صدام ، تا پیش از اعدام.
آمریکا یعنی بازی با مُرسی حتی در زندان. هرچند خوشرو، هرچند خندان،
آمریکا یعنی ما مُهره باشیم، او مُهره گردان.
حتی اگر یار ، آمریکا چون مار در آستین ست، آری مصدق ، آمریکا اینست.
فریادها بود ما را در عالم، در یادها ماند، یارا صدامان.
ضربِ تنینِ فریادهامان. شمشیرها را، درهم شکستیم، زنجیرها را از هم گسستیم.
از بند رَستیم، ضحاک را هم درکوه بستیم.
آری برادر؛ از گرگی او چیزی نشد کم، ما بَره باشیم، او در کمین است.
پرسید آن شاعر این آمریکاچیست؟ این آمریکا کیست؟
آمریکا اصلاً معنا ندارد.
این صورت خالیست، پشت نقابش چیزی پنهان نیست.
او که انسان نیست، بُمب افکنش هم ، بی سرنشین است.
آری برادر آمریکا اینست.