سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست خط ...

نظر

حاجی از خانم فاطمه زهرا(س). بی بی دو عالم می گفت ......
و من دوباره داغ دلم تازه شده بود ....

                                    
یادم اومده بود از خانه امیرالمومنین:
خانه را جاروب میکرد و لیک لب را میگزید

روی پا نه . خویش را روی زمین ها میکشید.

گردهای خانه را . وقتی به جارو میگرفت

گاه گاهی هر دو دستش را .  به پهلو میگرفت.

آنچنان صبوری کرد و صبوری کرد و صبوری ....در مقابل آنان که کمر بر پاک کردن اسلام . رسالت پدر بزرگوارش بسته بودند . تا آن روز که نمی دانم چطور تونستن  

مدینه فاطمه را روز روشن آزردند . چه شد جنازه ی او را شبانه می بردند ؟!...
 

نمی دونم. نمی تونم . توانش رو ندارم ... از خانم بنویسم . از نکته هایی که می تونیم بگیریم .......
از درسهایی که می تونیم از زندگیشون بگیریم .....

خانومم دلم گرفته . دلم برای خودم میسوزه . آره برای خودم . برای خودم ......
شما که خب اگه اونهمه بهتون ظلم شد . اگه زندگی اونقدر بهتون سخت گذشت . خب آخه صبوریش رو هم داشتین . تاب تحمل داشتین ........اما من ........

نمی تونم

نمی تونم .

در برابر یکدهم.... نه یکصدم اون سختی ها هم از پا میوفتم . اینها حقیقته . اینها حقیقت روشن . من تحمل ندارم . یعنی اگه زمانی هم داشتم حالا تموم شده .......

دلم نمی خواد اینجا دروغ بگم . پس یواشکی میگم گاهی حتی تاب تحمل شنیدن و تصور سختی هایی که شما تحمل کردین رو هم ندارم ...
آخه همه سختی ها و فشار های زندگی شما فقط همون فشار در و دیوار نبود که ....

غم از دست دادن پدر.
هنوز خاک مرقدش خشک نشده ظلمی عظیم که بر امیرالمونین شد  در اون مثلا نشست بزرگانشون.
هنوز جواب این رو نداده . قضیه فدک.

هنوز سند فدک اومده و نیومده . پس گرفتنش به ضرب سیلی- وسط کوچه-.......

هنوز جای سیلی برطرف نشده . آتش زدن درب خانه و ..............

نه .نه ........ تفسیر و تحلیل که نه . تیتروار هم بیانش سنگینه .

اونوقت من ؟!!!!!!!!!!!......

هنوز یادنگرفتم چطور خودم رو برای یاری رسوندن به یاران و فرماندهان منتقمل زهرا(س) ....... اباصالح المهدی(عج) آماده کنم . داره دیر میشه . باید به فکر بیوفتم ....

باید به فکر بیوفتم .