خداوکیلی خیلی خدا را شکر.
در کمال آرامش پشت سیستم نشستم و در این صفحه ی وبلاگم خدمت شما عرض میکنم: خداوندگار بزرگ را برای همه ی آنچه از کهکشانِ رحمت و برکتش بر سفره های مادی و معنوی ما گذاشت شکر.
فقط میگم شکر. شکر.
دوستان یه سوال داشتم: چرا؟ چرا ما گرسنگی را جدی نمی گیریم؟ چرا؟
چرا فکر میکنیم این روزها دیگه همه شکمها سیر است و این شکایتها از فقر و اقتصاد ضعیف و ... همه از روی تنوع طلبی زیاد ماست.
چند روزی بود در جریان کاری سنگینی که مشغولش شده بودم ... چندان وقتی برای خوردن و خوابیدن نداشتم. البته بنده کلاً آدم شکمویی هستم و خیلی کم پیش میاد گرسنگی بکشم. ولی این روزها ساعات خواب و بیداریم نامنظم و خورد و خوراکم به یک وعده رسیده بود و این وسط چایی رفع عتش می گرد و استخوانهای یخ کرده مرا که از زورِ سرما درد میکرد کمی گرم می نمود.
البته آنقدر که سرما آزار دهنده بود و دردِ استخوانها خواب از چشمهایم برده بود، گرسنگی را احساس نمی کردم.
تا بالاخره چندساعت قبل، مهلتی بدست آمده و همینجوری به جای اینکه بروم سرِ سفره ی نان ، رفتم سرِ سبدی که چند عدد انار درونش دیده بودم. شستم و با بشقاب و کارد و ظرفی برای دانه های انارها، آوردم همینجا کنار سیستم نشستم.
جاتون خالی اولی رو که سر بریدم و دانه های سیاه و درشت و آبدارش را دیدم کمی متحول شدم.
چشمهام برق زد. قاچ زدم و انار رو بازش کردم. چند دانه انار را در دهانم مزه کردم. شروع کردم به خوردن.
دانه های درشت و آبدار و خوش رنگ انار .
عتشی در وجودم احساس میکردم، وصف ناپذیر. فقط میگفتم شکر. خدایا . به خودت قسم فقط می تونم بگم شکر. خیلی خوش مزه س. خدایا به کرمت، به مهربانیت قسم این احساس خوشِ رفع این گرسنگی رو نصیب همه ی مخلوقات خودت بکن. خدایا به عظمتت قسم گرسنگی خیلی سخته. من حتی فکرش رو هم نمی کردم لحظه ی رفع این عتش اینقدر لذت بخش باشه.
پاشین تا بریم جهت شکرگزاری طعم خوشِ این دانه های انار رو ، لذت رفع گرسنگی رو به دیگران هم بچشانیم.
یاعلی