سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست خط ...

 

چشم چشم 2 تا چشم. خمار و نافذ و مست.
مو مو یه خرمن. قشنگ و مشکی . یکدست.
خال خال. 2 گونه. گونه ی استخونی.
لب لب2 تا لب. همینجوری می خنده.
قربون برم .ماشاااااااااااااالله. بابام چقدر قشنگه
دندوناشو ببینین. عینهو مرواریده.
بابا به این خوشگلی .هیجا کسی ندیده.
دست دست. 2 تا دست. چه مشکلا که حل کرد...............
پا پا 2 تا پا . خسته ولی پر توان.................

دلتنگم. دلتنگ. آره منم چشمام بارونیس. بارونی. آخه میدونی.......نه نمیدونی. بزار نگم. بزار تو هم ندونی. آخه اینجوری راحت تر چشمام از زیر این بار اشکا شونه خالی میکنه

دل تنگم. با تمومی دلتنگیام. میام میشینم روبرو مانیتور آ با پا میزنم سیستما روشنش میکنم. سی دی تو سیستم هست . بازش میکنم. مالی دوکوهه س آره .یارانِ دوکوهه.......... آی دمش گرم. کجایی ابوالفضل سپهری. کوجای؟ انگار تو از همه بیشتر میفهمی چیچی می خوام بگم. چی چی اون کنجی دلمس...... آره ....بزار نگم. فقط همینقدر بگم که ............

چشم چشم دوتا چشم . شب تا سحر بیدارِ.
قربون چشماش برم. همون چشمای مستش.......
چشم . خال دو گونه . بارونیِ بارونی.
لب لب 2 تا لب. خشکِ. ترک خورده بود .........
هزار هزار چشم مست. هزار هزار تا گونه.
 هزار هزار هزاران نگاه عاشقونه.
هزار هزاران پدر. هزار هزار تا مادر. هزار هزار تا فرزند. هزار هزار تا همسر .
هزار هزاران رفیق. هزار هزار برادر. هزار هزار محبت. هزار هزار تا خواهر.
هزار هزار رفاقت. هزار هزار معرفت.هزار هزار تا عاشق. .......
هزار گل سرسبد. هزار هزار قد بلند.هزار هزار هزاران. هزارا هزار شور و شوق. لبان پر ز لبخند .
هزار هزار بسیجی. هزار هزار پرنده. هزار هزار پهلون. رفتن که ما بمونیم. رفتن که دین بمونه.

 

نه .نه نمیهمی. برا همین حرفما اینجاوم نزدم. نه .نمی فهمی. نمیخوام حرفی سیاسی بزنم. نه .. نمی فهمی. میخوام سرم رو بالا ببرم آ فقط به خودش بگم که چقدر احساسی پوچی میکنم. احساسی اینکه هیچی نیستم. ......خدایا چرا نمیتونم اون زمانی که باید. اونجایی که باید. از اون چیزایی که باید .از اونهایی که باید دفاع کنم. چرا اون وقتی که باید سکوت کنم .زبونم بیخودی ور میزنه آ اون وقت که باید لالمونی گرفتم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ هی خدا......... 


این چندمین نامه است بابا، مینویسم!؟
هرچند یادت نیست اما می نویسم
دیروز هم برگشت خورده نامه هایم
من با امید این نامه ها را می نویسم
امروز با سارا کمی دعوایمان شد
از قهرها، از آشتی ها می نویسم
خانم معلم، نمره ی عالی به من داد
او گفت: من با عشق انشا می نویسم
مادر برایم قصه ای از کربلا گفت
در نامه ام عین همان را می نویسم
او از تحمل گفت از یاسی سه ساله
از تشنگی، از صبر، دریا می نویسم
از دختری کوچک که نامش هم رقیه است
از بی وفایی های دنیا می نویسم
بابا! دلم ابری است میل گریه دارد
دلتنگی ام را از همین جا می نویسم
این نامه را هم پست خواهم کرد امروز
اما برایت باز فردا می نویسم