شب بود . رسیدیم دهلاویه. نماز مغرب رو اونجا بودیم. دهلاویه با اسمی شهید چمران یکی شدس . گوشیم شارژ نداشت . بعد از نماز موندم توو همون نماز خونه پا گوشیم تا باطریاشا شارژ کنم. برا رفعی بیکاری آ برا اینکه حوصله م سر نره یه جزوه داشتم درموردی دکتر چمران که از اولی سفر تاحالا وقت نکرده بودم بازش کنم.
نیشستم یه گوشه آ کم کم رفتم جلو...
«دکتر مصطفى چمران در سال 1311 در تهران؛ خیابان پانزده خرداد بازار آهنگرها، سرپولک متولد شد. وى تحصیلات خود را در مدرسه انتظاریه، نزدیک پامنار آغاز کرد و در دارالفنون و البرز، دوران متوسطه را گذراند. در دانشکده فنى دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد و در سال 1336 در رشته الکترونیک فارغ التحصیل شد و یک سال بعد، به تدریس در دانشکده فنى پرداخت. وى در همه دوران تحصیل، شاگرد اول بود و در سال 1337 با استفاده از بورس تحصیلى شاگردان ممتاز، به امریکا اعزام شد و پس از تحقیقات علمى در جمع معروف ترین دانشمندان جهان در دانشگاه کالیفرنیا و معتبرترین دانشگاه امریکا - برکلى - با ممتازترین درجه علمى، موفق به اخذ دکتراى فیزیک پلاسما گردید. ولى به علت تشکیل انجمن اسلامى دانشجویان در امریکا و فعالیت در آن، بورس تحصیلى اش از سوى رژیم شاه قطع گردید.
از پانزده سالگى در درس تفسیر قرآن مرحوم آیت الله طالقانى در مسجد هدایت و درس فلسفه و منطق استاد شهید مطهرى و بعضى از استادان دیگر شرکت مى کرد و از اولین اعضاى انجمن اسلامى دانشجویان دانشگاه تهران بود. در مبارزات سیاسى دوران مصدق، از مجلس چهاردهم تا ملى شدن صنعت نفت، شرکت داشت و از عناصر پرتلاش در پاسدارى از نهضت ملى ایران در کشمکش هاى مرگ و حیات این دوره بود.
پس از قیام خونین پانزده خرداد سال 1342 و سرکوب ظاهرى مبارزات مردم مسلمان به رهبرى امام خمینى رضوان الله علیه، دست به اقدامى جسورانه زد و به همراه بعضى از دوستان مؤمن و هم فکر، ره سپار مصر شد. در این کشور به مدت دو سال، سخت ترین دوره هاى چریکى را آموخت و به عنوان بهترین شاگرد این دوره شناخته شد و بعد از آن، به دعوت امام موسى صدر به لبنان رفت.
در لبنان، پایه گذارى سازمان هاى چریکى مسلّح را بر عهده گرفت که هم زمان با روشنگرى اسلامى و مذهبى و تقویت روحیه و اعتقادات اسلامى و مکتبى، ورزیده ترین، زبده ترین و شجاع ترین رزمندگان اسلام را تربیت نمود که فرزندان و شاگردان آنها امروز نیز در لبنان، بر اساس همین اعتقادات و روحیه شهادت طلبى، حماسه ها مى آفرینند.
«پس از پیروزى انقلاب اسلامى ایران، مشتاقانه همراه با گروه 92 نفره نخبگان مذهبى و سیاسى لبنان، به ایران آمد و به دیدار امام بزرگوار خود شتافت و بنا به توصیه امام راحل، در ایران ماند. با آن که در استمرار برنامه هاى خود در لبنان نیز دخالت داشت، در ایران نیز به دستور امام راحل از پایه گذاران سپاه بود و سپس در فرو نشاندن توطئه هاى خطرناک و جدایى طلبانه دشمن در کردستان، با آنکه معاون نخست وزیر بود، لباس رزم بر تن کرد و سلاح، بر دوش گرفت و با سازمان دهى و به کارگیرى نیروهاى مسلح و بخصوص مردمى، به خنثى سازى توطئه هاى سخت دشمنان برآمد و نام خود و پاوه و حوادث حماسه ساز آن و فرمان تاریخى امام خمینى رضوان الله علیه را براى همیشه ثبت نمود.
با آغاز جنگ تحمیلى، راهى خوزستان شد و فرماندهى نیروهاى داوطلب مردمى و نظامى را تحت عنوان «ستاد جنگ هاى نامنظم» بر عهده گرفت و کتابى قطور از رشادت ها، حماسه ها و مقاومت ها را قلم زد.
سرانجام در حالى که نام او و نیروهاى رزمنده و شجاع او به دوستان روحیه مى بخشید و پشت دشمنان متجاوز را مى لرزاند، در ظهر هنگام 31 خرداد ماه 1360، در روستایى به نام «دهلاویه» در نزدیکى سوسنگرد، با ترکش خمپاره دشمن، شهادت را در آغوش کشید و به اوج و عروج پر کشید.»
یه برگ از نیایشهای دکتر توو دستمس آ دارم یه جوری می خونمش که کلمه کلمش توو ذهنم هک بشد.
خدایا! وجودم اشک شده ، همه وجودم از اشک می جوشد ، می لرزد ، می سوزد و خاکستر می شود. اشک شده ام و دیگر هیچ ، به من اجازه بده تا در جوارت قربانی شوم و بر خاک ریخته شوم واز وجود اشکم غنچه ای بشکفد که نسیم عشق و عرفان وفداکاری از آن سرچشمه بگیرد .ادامه مطلب...