دقایقیست که اول رجب را پشت سر گذاشته ایم.
با یه شوقی امروز از جام بلند شدم آ راه افتادم سمتی محلی کارم آ با یه امید آ آرزویی بسم الله گفتم آ زدم از خونه بیرون.
ولی امروزم عینی روزای گذشته ......
رسیدم شرکت. آقای صبور چراغهایی رو که مخصوص مناسبت اعیاد مذهبی آ غیری مذهبی بوداا روشن کرده بود. همون پایین کارتما زدم آ رفتم بالا. سلامی دادم و نشستم. سرشار از انرژی بودم. نگاهی به چهره ها کردم. .... هی.... کم کم خاموش شدم. آ آرووم نیشستم پشتی میزی کارم آ سیستمما روشن کردم آ مشغولی تکمیلی کارهای برنامه ریزی شده برای امروزم شدم. یه تبریک گفتم به الهه که مانتوی جدیدی به تن کرده بود. الباقی هم نگاه مجددی بهش کردن آ تبریک گفتن. مشغول شدم. با خودم گفتم خانم پاک روان بی خیال امروز روز میلاد با سعادت امام باقر(ع) ، فرزندی امام سجادمونس. حضوری محترمی آقا امام سجاد (ع) آ امام حسین (ع) آ امام حسن(ع) آ امام علی(ع) آ خانوم فاطمه ی زهرا (س) آ حضرت رسول(ص) آ آقا امام زمان (ع) آ امام عسگری (ع) ، امام هادی(ع)، امام جواد(ع) ، امام رضا(ع)، امام کاظم(ع) ، امام صادق(ع) تبریک عرض کردم آ خب دیدم نیمیشد که من اصفانیم .. خانوم من عیدس ، اومدم عیدی بیگیرم. خانمم. ..............
خلاصه کلی محضر خانم عرض ادب آ ارادت کردم. امید که عیدیایی که میدن، شاملی حالی منم بشه. واما از حال و روزم بگم. همکاری محترم رسیده آ نرسیده سراغی اس-ام-اسی دیشبشا گرفدس! که آیا به دسسدت نرسیده یا نه؟ (اس-ام-اسش این بود:: امشب حتما برای شام میام خونتون. منتظر باش. حتما میام.-....... ستاد ایجاد رعب و وحشت در دل اصفهانیا) عرض کردم . ببببببببببببببببببببببببله . از ترس آ دلهره تا صبح خوابهای وحشتناک دیدم. .براش یه اس-ام-اس باحال فرستادم تا تشکر کرده باشم.
مشغول کار بودم آ رادیوی گوشیما توو گوشم روشن گذاشته بودم رو فرکانسی شبکه پیام. از ارزونی سکه آ از فوتبالی انگلیس آ از بانکی بندی ناف آ از تولدی آلزایمر آ ... میگفت ، منم مشغولی کاری خودم بودم. کارا فشرده بود آ عجله داشتیم. دقت در کار هم حرفی اولا میزنه. مشغول بودم. روزه نبودم اما نهار هم نیاوردم، یه ساندویچ جوجه با یه سالاد سفارش دادم. مستشفی از صبور سراغی سسی سالاد گرفت. که بهش گفتن آره از دیروز تو یخچال یکی موندس. بنده خدا، سسی مفتیا گرفت ، ولی وقتی ریخت روو سالادش آ مزه کرد، جیغش دراومد که اینا چیچیس به من دادین؟ سسی مونده آ ترشیده؟ مالی چند روز قبل بودس؟ هان؟؟؟؟. صبوری بنده خدا مونده بود چیکار کنه از دستی ایناااااااا. من هم که .................... اومدم درب سالادم رو باز کنم. که ......سس سالادم یه وری شد روو چادرم. آ جیغم دراومد. ... ای خدا ،...............
چادرما شستم آ سالادمم با ته مونده ی سس خوردم. رفت پی کارش. بعداز ظهر شده بود که اولین سوره از سری ختم واقعه رو خوندم. .......مشغول بودم که یه اس-ام-اسی باحال اومد.