شبی جمعه را نفهمیدم چیطوری از دستش دادم. نفهمیدم چه وقتی چشام روو هم افتاد آ شبی جمعه م از دست رفت.
چشاما که وا کردم , دیگه داشت اذونی صبح را میگفت. صبح شده بود. صبحی جمعه.
جمعه....
صبحی جمعه را سعی کردم با خودی خدا آ آقام خلوت کنم. خیلی وقت بود منتظری چنین لحظاتی بودم. هرچند ...........هرچند لذت چنین لحظاتی به لذت لحظات خلوت در میدان شلمچه آ طلائیه آ فکه آ .........دوکوهه نیمیشه. نیمیشه.
یادش بخیر دوکوهه ... زیر لب زمزمه میکردم:
ای دوکوهه تو را با خدا چه عهدی بود که از این کرامت برخوردار شدی و خاک زمین تو سجده گاه یاران خمینی شد.
و حال چه میکنی در فراق پیشانیهایشان که سبب متصل عرض و سما بودو آن نجواهای عاشقانه.
دوکوهه میدوانم که چقدر دلتنگی . میدانم که دلت می خواهد بازهم خود را به حبل دعاهای شهدا بیاویزی و با نمازشان تا عرش اعلا بالا روی.
میدانم که چه می کشیدوکوهه. عمر تو هزارها سال است , شایدهم میلیونها سال. اما از آن روز که انسان بر این خاک زیسته آیا جز اصحاب عاشورایی سیدالشهدا کسی را می شناسی که بهتر از شهدای ما , خدا را عبادت کرده باشد؟؟؟!!!
پر شده از می بلا
بار دگر سبوی من
آنکه خدا شناس شد
زیر ستم نمی رود
نام حسین جلوه گر ، گشته به کل کائنات
آیه ی مصباح الهدی ، راز سفینة النجات
آقاجون دلم نیمیخواد لحظاتم به حاشیه ها گرفتار بشه. آقاجونم خودت کمکم کن تا لحظاتم با ارزش طی بشن. آخه آقاجون شوما که میدونین من یه بچه اصفانیم. این لحظاتا که مفتی به دستشون نیاوردم که مفتی از دستشون بدم. حالا دُرسس اینا باعث شدن یوخده اخمام برد توو هم .ولی نیمیزارم به همین مفتی از دستشون بدم. این لحظات برام بسیار ارزشمندند. اصفانی جماعت برای داروندارش کلی ارزش قائلس.
با آقام . با صاحب امرم. با امامم. با گل نرگس. با آرزوی فاطمه . با مهدی موعودم(عج)........حرفاما زدم. دردهای بزرگ دلم رو گفتم. زخمهای نو آ کهنه ی دلم رو براش شرح دادم. آ ازش فقط مرحم خواستم. طلب درمان کردم.
من اینجا دسترسی به رادیو آ تلویزیونم نداشتم ....از داری دنیا خیلی عقب بودم , فقط خدا خیرشون بده بروبچا را که از روو اس-ام-اس آ اینترنتی موبایلما(خدا به داد برسد وقتی قبضی موبایلم برسد به دستم) آ وبلاگهای بروبچا از اتفاقاتی بحرین آ الباقی کشورا باخبر شده بودم ...
خفتگان در استتار حرفها !!
کبکهای سر به زیرِ برفها !!
ای جهان و ای جهاندارانِ غرب !!
صهیونیستیهایِ رذل و بت پرست !!
زیر دستانِ زمان جرج بوش !!
ای شغالانِ به ظاهر چکمه پوش !!
این حدیث غم از اینجا ساز شد
جنگ ، از گور شما آغاز شد
این خیال خام دشمن بود، نه؟؟
بر سرش چون قصدِ ماندن بود، نه؟؟
..........
یا فارس الحجاز ادرکنی
آقاجان اینا دارن بی حساب جولون میدن...........
خبی اینجا اینس که اونقده اتاق داره که هرکسی دلش خواست میره توو یه اتاق آ توو ساعتای خلوت. مثلی ساعتای قبلی صبحانه, برا خودش خلوتگاهی میسازه. بعضی وقتا اگه راه بیوفتی توو راه رو آ دری اتاقا را تک تک باز کنی. توو یکیش پروانه داره قرآن میخونه, توو یکیش الهه دست به آسمون بردس آ با تسبیحش ذکر میگه, توو یکیش زینب سادات اقامه نماز کرده, توو یکیش سمیه یا دست به دعاس یا داره با مدیر پروژش ذکر مباحثه!!! میکنه, توو یکیش......... فقط وسطی کار یادم میاد میشه از حالتای عارفانه ای اینا آروم عکس گرفت آ رد شد. گوشی همرامس بالا میارمش آ آروم قبل از اینکه حواسشون پرت بشه یه ثبتی لحظه ی عارفانه ازشون میکنم.
راست میگه صفورا عکسای باحالی دارم از بعضیاشون....... امسال از بروببچ ثبت لحظه ها کردم. البته تمامشا بشون دادم. همینجا گفته باشم . کسی پیشی من عکس نداره. همشا دادم به خوددون. شوما بچه تهرونیا میتونین با هم مبادله عکس کنین. کسی برای گرفتنی عکس سراغی من نیاد حتی شوما شمسی جان!