ایستادم زیر جریان آب ..... سرد و خنک .
نیت کردم . بسم الله گفتم .....
غسل کردم . خنکای آب روحم را روشن میکرد .
احساس سبکی میکردم . وضویی ساختم و رو به قبله ..... رو به کعبه . ایستادم ......
الله اکبر ......
روحم ذره ذره آرامش را تجربه میکرد .......
ذره ذره وجودم مدتهاست آلوده ی طعم تلخ اضطراب شده . نگران است . منتظر .....
هر چه تلاش کردم . از هر دری وارد شدم تا به آرامش برسد . این دل نا آرام من . نشد ...... همه درمانها موقت بود .....موقت .
دلم به کوچکترین ضربه ای میلرزد . چشمان خیسم را همیشه در تلاشم تا از نظر دیگران پنهان کنم . آخه دلیل به لرزه افتادنش را چه چیزی بیان کنم ؟
این روزها اونقدر مشتاق زیارت شدم . که ناخدآگاه چشمم که به تصویر ضریح مطهر آقام امام رضا میوفته، یا یه عزیزی میاد برای خداحافظی و رفتن به زیارت...
آخه میدونی . در زیارت آقا امام رضا(ع) . لذتی هست که قلم از بیانش ناتوان ......
پا که در راه میزاری... دلت کم کم ضربات تپش خودش رو هم تنظیم میکنه .
به آستانه ی شهر که رسیدی . دوباره تنظیماتش بهم میخوره . شور اشتیاق .دوباره تو رو بهم میریزه .
چشمت که به گنبد زرد طلا آشنا که شد . آرامش برای لحظه ای میهمانت میشه .
با هر قدم که به سمتش بر میداری دلت بیشتر سکون میپذیره .
به صحن که رسیدی . دست که بر سینه نهادی و اولین سلام را دادی . عمق آرامش رو لمس میکنی.....
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
کفشها رو به کفشداری میدی . و در کمال ادب وارد میشی . لذت عشق وصف ناپذیرست . روحت انگار جام می رو نوشیده . و تو با هر قدمی که به سمت ضریح بر میداری . با ذره ذره وجودت حس میکنی ...
من تابه حال لذت ایستادن و سلام دادن در مقابل آقام امام علی(ع) و امام حسین(ع). آقام ابالفضل.و .... رو نداشتم. آقاجان. یا امام رضا .... امروز. روز میلاد پدر بزرگوار شماست. عیدی به ما که مشتاق زیارتیم ....چی میدین؟!..........