یا زهرا، خانمم، امروز صدای اذان ظهر که توو اتاقم پیچید، دلم میخواست همراهِ موذن شهادتینم رو فریاد میزدم. خانمم دلم برای مکه تنگ شده بود. برای طواف خانه ی خدا، سعی صفا و مروه، برای سرزمین منا، برای رمی جمرات، برای... خب گاهی بغض ها سنگینتر از اونی هستن که حتی موضوعشون رو بشه مطرح کرد...
امشب بوی کوچه های پر پیچ و خم مدینه با گرمای صحرای کرببلا به سَبکی خاص مخلوت شده بود و دل رو هوایی میکرد.
امروز شاید یکی از عملکردهای مستقلم به نتیجه نشسته بود، شاید به ظاهر صحیح بود و درست ولی خالی از اشکال هم نبود. دارم دوره ی آموزشیِ جدیدی رو توو سربازی سپری میکنم. این روزها مطمعناً مطلب گفتنی زیاد دارم، دلم میخواد قایمکی بیام همینجا براتون بگم.
از زبونِ ترکیب وصفیِ مغلوب براتون بگم
1: محکم عرض کردم: نه 2: یاحسین
3: کُروکدیلها 4: سلطان نظم
7: یا زهرا... 8: اتوماسیون اداری
9: شناسنامه ی شغلی 10: خیلی خندیدم
11: نماز و زندگی 12: بی باک
13: مدیریت منابع انسانی 14: یا مهدی (عج)
15: بیایید منظم شویم 16: اعتماد میکنید؟؟؟
17: کاش بِهِش میگفتم 18: امشب
19: فسفرهای ارزشمند 20: یار دبستانیِ من
21: حواسم هست 22: باغ مهدی فاطمه(عج)
23: چقدر صبوری کنم خدایا 24: اضافه کاری
25: دلتون آب 26: دلتنگ پنجره ای هستم
29: یا ابالفضل 30: ایستاده ام یاعلی